آدم های احمق نمی توانند بدون تعصب بحث کنند و احمق تر از آنها ، آنهایی هستند که با آدم های متعصب بحث میکنند.
آدمی که باور داشته باشد چیزی نامرئی در آسمان است و او را حتی در هنگام دفع مواد زاید بدن زیر نظر گرفته است باید خیلی احمق تر از آن باشد.
چنین افرادی دانشمندان را انسان ناقص تلقی کرده و میگویند او هم اشتباه میکند اما پیامبران خود را انسان جایز الخطا تلقی نمی کنند.
آنها به چیزی کاملا معتقدند که نه دیده اند و نه اطلاع درست حسابی از آن دارند .
از نظر آنها گادشان میتواند خود به خود به وجود بیاید اما دنیا نمی تواند خود به خود به وجود بیاید.
آنها نمی خواهند بفهمند. خودشان را به خواب زده اند.
مگر می شود کسی چند تا زن بگیرد و مظلوم باشد؟
چرا از زمانی به بعد هیچ پیامبری فرستاده نشده است؟
چرا همه ی پیامبر ها در خاورمیانه مبعوث شدند ؟کشوری مانند کانادا نیازمند یک هدایتگر نبود؟
چرا نقد ادیان شاخه ای از خداشناسی محسوب نشده و کفر نامیده می شود؟ اگر عظمت دین به آن اندازه باشد روز به روز به نقد آن به عمقش پی می بردیم!
چرا هر پدیده ای بعد از کشف در کتاب آسمانی پیدا می شود؟
چرا این همه ظلم بی جواب می ماند؟
چرا برای بهشت رفتن باید مرد؟ دنیا می توانست بهشت باشد.
چرا خدایی که آبنده را "می داند" باید "امتحان" کند؟
قدرت اختیار اگر آینده را تغییر می دهد پس خدا چطور می تواند آینده را بداند؟
چه کسی از آن دنیا خبر می دهد؟
آیا چیزی بدتر از زندگی ابدی می تواند وجود داشته باشد؟
چرا یک جمله را بیش از ده بار در روز تکرار میکنیم؟
چرا نمی توانیم به زبان خود با خدایمان سخن بگوییم؟
به نظرم این وسط گولی خورده می شود!