سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

9

بقا و خود خواهی!

انتخاب طبیعی می گوید : یا سازگاری پیدا کن یا بمیر!

از آنجا که انسان و حیوان از یکدیگر مستثنی نیستند؛ انسان هم برای بقا بایستی خودخواه باشد.

اصلا خودخواهی در ژن و خمیره ی موجودات وجود دارند.

قانون جنگل را که میدانید ؟ بکش تا زنده بمانی .

حتی وقتی انسان عاشق می شود ، در واقع عاشق خودش می شود.

وقتی از زیبایی یک نقاشی تعریف میکند حس زیبا پسندی خودش را می ستاید.

وقتی از زیبایی ستاره ها حرف می زند زیبایی چشم خودش را به رخ خودش میکشد!

اما!

عشق!

نه!


8

 

زمانی فرا می رسد که

درد کشیدن هم برای آدم یک جور جوک می آید

آدم دلش میخواهد آدامش بجود و

از درد کشیدنش لذت ببرد...

 


6

واقعیت این است هر چند برای مومن بودن نیازمند مقداری تقوا است اما برای کافر بودن نیازمند تقوای دو چندان هستید.

البته چندی است واژه ی "حقیقت" را به کار تمی برم و "واقعیت" را ترجیح می دهم!

از نظر بیولوژیکی انسان نیز یک حیوان است و بر مبنای این ،  تفکیک این دو جایز نیست.

اما کسی که به خاطر انسان بودنش دروغ نمی گوید ، ظلم نمی کند ، کسی را آزار نمی دهد ، منفعتش برای اطرافیانش بیش از ضررش است و...

با کسی برابر است که به خاطر دختران پانزده ساله ی سینه برجسته که همیشه باکره هم هستند از برخی کار ها می پرهیزد؟

این کار مومنین معامله با خدا نیست؟

کسی که خدا را دارد از او می خواهد اما یک کافر از خودش انتظار دارد .

یک کافر می تواند دنیا را متحول سازد....

یک کافر خوب.

یک انسان!

 

 


4

هر کسی دید متفاوتی از زندگی دارد . قاعدتا در روزگاری که عشق ، شرف و اعتبار با ستون پول استوار بماند بیشتر مردم زندگی را در آوردن پول تعریف میکنند.

به طوری که بچه ی شش ساله قبل از لمس عشق و محبت پول را لمس کرده و یک تراول شنگولش میکند.

برخی افراد شاید توضیح متفاوتی برای زندگی کردن بدهند ؛ و زندگی را به طور کلی در ، بلوغ ، تحصیل ، اشتغال ، خریدن خانه و یا به دست آوردن سرمایه و ماشین ، ازدواج ، صاحب فرزند شدن و مرگ دسته بندی کنند.

اما کمتر کسی متفاوت فکر میکند.

اگر ما را یک تمدن از نوع سوم ساخته و از بیرون به ما مانند ماهی عید در تنگ نگاه کرده و به زجر کشیدن ما می خندد چه می شود؟

اگر ما نتیجه ی یک اشتباه بوده باشیم چه احساسی نسبت به خود داریم؟

اگر ما در یک جهان هولوگرافیک بوده باشیم چه ؟ اگر همه ی عشق ، احساس و نفرتی که داریم پوچ باشند ؟

انسان را دیوانه میکند نه؟

فکر کنید در واقع ما نمی بینیم ، نمی شنویم ، بو نمی کنیم ، نمی چشیم و لمس نمیکنیم و همه ی این ها در مغر ماست.

دنیایی شبیه سازی شده در مغر ما .

با این تفسیر به کسی که دوستش دارید چگونه نگاه میکنید؟

احساس رنج عمیقی که شما می کنید برای هیچکس جز خود شما مهم نیست .

میلیارد ها انسان به دنیا آمده اند و درد عشقی ، جسمی ، روانی را متحمل شده اند و از آنها چیزی جز اسکلت باقی نمانده که به مرور زمان آن هم تجزیه می شود.

همه ی مردم تلاش می کنند موفق شوند اما معنای این موفقیت چیست؟

آیا موفقیت جز هنجاری است که در جامعه پذیرفته شده؟

آیا موفقیت در این روزگار جز ماشین مدل بالا و خانه بزرگ چیز دیگریست؟

اکنون به زندگی چگونه نگاه میکنید؟

من که از شدت خنده نمی توانم نگاه کنم!


2

آدم های احمق نمی توانند بدون تعصب بحث کنند و احمق تر از آنها ، آنهایی هستند که با آدم های متعصب بحث میکنند.

آدمی که باور داشته باشد چیزی نامرئی در آسمان است و او را حتی در هنگام دفع مواد زاید بدن زیر نظر گرفته است باید خیلی احمق تر از آن باشد.

چنین افرادی دانشمندان را انسان ناقص تلقی کرده و میگویند او هم اشتباه میکند اما پیامبران خود را انسان جایز الخطا تلقی نمی کنند.

آنها به چیزی کاملا معتقدند که نه دیده اند و نه اطلاع درست حسابی از آن دارند .

از نظر آنها گادشان میتواند خود به خود به وجود بیاید اما دنیا نمی تواند خود به خود به وجود بیاید.

آنها نمی خواهند بفهمند. خودشان را به خواب زده اند.

مگر می شود کسی چند تا زن بگیرد و مظلوم باشد؟

چرا از زمانی به بعد هیچ پیامبری فرستاده نشده است؟

چرا همه ی پیامبر ها در خاورمیانه مبعوث شدند ؟کشوری مانند کانادا نیازمند یک هدایتگر نبود؟

چرا نقد ادیان شاخه ای از خداشناسی محسوب نشده و کفر نامیده می شود؟ اگر عظمت دین به آن اندازه باشد روز به روز به نقد آن به عمقش پی می بردیم!

چرا هر پدیده ای بعد از کشف در کتاب آسمانی پیدا می شود؟

چرا این همه ظلم بی جواب می ماند؟

چرا برای بهشت رفتن باید مرد؟ دنیا می توانست بهشت باشد.

چرا خدایی که آبنده را "می داند" باید "امتحان" کند؟

قدرت اختیار اگر آینده را تغییر می دهد پس خدا چطور می تواند آینده را بداند؟

چه کسی از آن دنیا خبر می دهد؟

آیا چیزی بدتر از زندگی ابدی می تواند وجود داشته باشد؟

چرا یک جمله را بیش از ده بار در روز تکرار میکنیم؟

چرا نمی توانیم به زبان خود با خدایمان سخن بگوییم؟

به نظرم این وسط گولی خورده می شود!


1

بی احساس ترین آدم ها روزی احساسی ترین بودند . انسان ها در طول زمان تغییر میکنند ، و همان کافیست از آنها هیولایی از نفرت ساخته شود.

چند ماهی می شود دستم به قلم نمی رود؛ شاید توانسته باشم فریاد هایی درونی ام را خاموش کنم ، اما نه! نه! فکر نکنم به این سادگی باشد. فاکتور مهمی در درون انسان نهفته است . عادت!

انسان به همه ی درد ها عادت میکند حتی به بوی خوش یک عطر عادت می کند ، در این هنگام برای او فرقی ندارد بوی عطر چقدر خوش باشد. اما به فریاد های درون میشود عادت کرد؟

من که فکر نمی کنم!